其他语言
中文
阿拉伯语
阿姆哈拉语
波兰语
波斯语
波斯语(阿富汗)
德语
俄语
法语
菲律宾语
韩语
孟加拉语
挪威语(书面)
挪威语(新)
旁遮普语
葡萄牙语
日语
斯瓦希里语
索马里语
土耳其语
乌尔都语
乌克兰语
西班牙语
意大利语
英语
粤语
越南语
藏语
更多语言…
返回故事列表
خروس و هزارپا با هم دوست بودند. ولی همیشه با هم در حال رقابت بودند. یک روز تصمیم گرفتند با هم فوتبال بازی کنند تا ببینند چه کسی بهترین بازیکن است.
鸡和千足虫是好朋友,但是它们又互相竞争。有一天,它们决定进行一场足球比赛,看看谁是最棒的球员。
آنها به زمین فوتبال رفتند وبازی خود را شروع کردند. خروس سریع حرکت میکرد، ولی هزارپا سریعتر بود. خروس توپ را به دور پرتاب میکرد، ولی هزارپا به دورتر. خروس شروع به بدخلقی کرد.
它们去了球场,开始比赛。鸡跑得飞快,但是千足虫跑得更快。鸡把球踢得很远,但是千足虫踢得更远。鸡开始有点闷闷不乐。
آنها تصمیم گرفتتند که یک شوت پنالتی بزنند. اول، هزارپا دروازهبان شد. خروس فقط یک گل زد. بعد نوبت خروس شد که در دروازه بایستد.
最后,它们决定来一场点球大战。第一轮中,千足虫当守门员,鸡只拿到了一分。然后,在第二轮中,鸡做守门员。
هزارپا به توپ ضربه زد و گل شد. هزارپا توپ را دریبل کرد و گل زد. هزارپا با سرش به توپ ضربه زد و گل زد. او در نهایت پنج گل زد.
千足虫猛地一踢,球进了。千足虫运球飞快,又进了一球。千足虫跳起来,打了个头球,又得了一分。千足虫一共得了五分。
خروس از اینکه بازی را باخته بود خیلی عصبانی بود. او بازندهی خیلی بدی بود. هزارپا شروع به خندیدن کرد، چون دوستش شروع به نق زدن کرد.
鸡输了,它很生气。千足虫哈哈大笑,因为它的朋友输了球,就无理取闹。
خروس خیلی عصبانی بود در حدی که نوکش را کاملا باز کرد و هزارپا را قورت داد.
鸡生气极了,它张开嘴,一口把千足虫吞了下去。
هنگامی که خروس به خانه میرفت، مادر هزارپا را دید. او پرسید، “تو پسرم را دیده ای؟” خروس هیچ جوابی نداد. مادر هزارپا نگران شده بود.
鸡回家的路上,遇到了千足虫妈妈。千足虫妈妈问它:“你看见我的孩子了吗?”鸡什么都没说,千足虫妈妈很担心。
درآن هنگام مادر هزارپا صدای ظریفی را شنید؛ صدایی گریان: “کمکم کن مادر!” مادر هزارپا به اطراف نگاه کرد و با دقت گوش داد. صدا از درون شکم خروس میآمد.
千足虫妈妈突然听到了一阵微弱的声音:“快帮我,妈妈!”千足虫妈妈看了看周围,仔细地听着,声音是从鸡身体里传出来的。
مادر هزارپا فریاد زد، “از قدرت مخصوصت استفاده کن فرزندم!” هزارپاها میتوانند بوی بد و مزهی وحشتناکی به وجود آورند. خروس احساس کرد که حالش بد میشود.
千足虫妈妈大喊道:“快用你神奇的能力!”千足虫会产生一种很难闻的味道,会让鸡觉得很恶心。
خروس عاروق زد. بعدا دوباره قورت داد و تف کرد. بعد عطسه کرد و سرفه کرد و سرفه کرد. هزارپا چندشآور بود.
鸡打了一个嗝,咕噜咕噜要吐了,又是打喷嚏又是咳嗽。千足虫太恶心了!
خروس آنقدر سرفه کرد تا هزارپا از دهانش بیرون آمد. مادر هزارپا و کودکش به بالای درخت خزیدند تا مخفی شوند.
鸡不停地咳嗽,直到把千足虫从胃里咳了出来。千足虫妈妈和孩子赶紧爬上树,藏了起来。
از آن زمان به بعد، مرغها وهزارپاها با هم دشمن شدند.
从此以后,鸡和千足虫就变成了敌人。
作者: Winny Asara
插图: Magriet Brink
译文: Abdul Rahim Ahmad Parwani (Darakht-e Danesh Library)
配音: Abdul Rahim Ahmad Parwani