وقتی که نزدیک خانه بودند، نوزیبله دستش را روی گردنش گذاشت. او گردنبندش را فراموش کرده بود! او از دوستانش خواهش کرد، “خواهش میکنم با من بیایید!” ولی دوستانش گفتند: حالا خیلی دیر وقت است.
وقتی که نزدیک خانه بودند، نوزیبله دستش را روی گردنش گذاشت. او گردنبندش را فراموش کرده بود! او از دوستانش خواهش کرد، “خواهش میکنم با من بیایید!” ولی دوستانش گفتند: حالا خیلی دیر وقت است.
در طول مسیرش او نوری را دید که ازیک کلبهای میآمد. او با عجله به سمت آن را رفت ودر زد.
در طول مسیرش او نوری را دید که ازیک کلبهای میآمد. او با عجله به سمت آن را رفت ودر زد.
په لاره کې یې يوه روښنايي وليده چې له یوه کوچني کور څخه راوځي. هغه د روښنايي په لور ورغله. يوه دروازه يې پیدا کړه او ويې ټکوله.
در کمال تعجب، یک سگ در را باز کرد و گفت، “چه میخواهی؟” نوزیبله گفت، “من گم شده ام وبرای خوابیدن دنبال جایی میگردم.” سگ گفت، “بیا داخل، وگرنه دندانت میگیرم!” پس نوزیبله به داخل کلبه رفت.
در کمال تعجب، یک سگ در را باز کرد و گفت، “چه میخواهی؟” نوزیبله گفت، “من گم شده ام وبرای خوابیدن دنبال جایی میگردم.” سگ گفت، “بیا داخل، وگرنه دندانت میگیرم!” پس نوزیبله به داخل کلبه رفت.
بعد سگ گفت، “برایم غذا بپز!” نوزیبله جواب داد، “ولی من تا حالا برای سگ آشپزی نکرده ام.” سگ گفت، “آشپزی کن وگرنه من تو را دندان میگیرم.” بنابراین نوزیبله مقداری غذا برای سگ درست کرد.
بعد سگ گفت، “برایم غذا بپز!” نوزیبله جواب داد، “ولی من تا حالا برای سگ آشپزی نکرده ام.” سگ گفت، “آشپزی کن وگرنه من تو را دندان میگیرم.” بنابراین نوزیبله مقداری غذا برای سگ درست کرد.
وروسته سپي وویل: زما لپاره خواړه پاخه کړه! هغې وویل: مګر ما د سپي لپاره هېڅکله پخلی نه دی کړی. سپي وویل: پخوې یې یا ودې خورم! نوزیبېلې د سپي لپاره خواړه چمتو کړل.
سپس سگ گفت، “تختم را برایم مرتب کن!” نوزیبله در جواب گفت، “من تا به حال تخت سگ را مرتب نکرده ام.” سگ گفت، “تخت را مرتب کن وگر نه دندان میگیرم!” پس نوزیبله تخت را مرتب کرد.
سپس سگ گفت، “تختم را برایم مرتب کن!” نوزیبله در جواب گفت، “من تا به حال تخت سگ را مرتب نکرده ام.” سگ گفت، “تخت را مرتب کن وگر نه دندان میگیرم!” پس نوزیبله تخت را مرتب کرد.
وروسته سپي وویل: “زما لپاره د خوب ځای تیار کړه” نوزیبېلې ځواب ورکړ، ما د سپي لپاره هېڅکله د خوب ځای نه دی تیار کړی. سپي وویل: “ځای تیاروې یا ودې خورم” نو نوزیبېلې د خوب ځای هم تیار کړ.
هر روز او مجبور بود که برای سگ آشپزی، جارو و شست و شو کند. سپس یک روز سگ گفت، “نوزیبله، امروز من باید به دیدن چند تا ازدوستانم بروم. خانه را جارو کن، غذا را درست کن و چیزهایم را بشورتا قبل از اینکه به خانه برگردم.”
هر روز او مجبور بود که برای سگ آشپزی، جارو و شست و شو کند. سپس یک روز سگ گفت، “نوزیبله، امروز من باید به دیدن چند تا ازدوستانم بروم. خانه را جارو کن، غذا را درست کن و چیزهایم را بشورتا قبل از اینکه به خانه برگردم.”
به محض اینکه سگ رفت، نوزیبله سه نخ از موهای سرش را کند. او یک نخ را زیر تخت، یکی را پشت در، و یکی را روی دیوار حویلی گذاشت. سپس با سرعت هرچه تمامتر به سمت خانه دوید.
به محض اینکه سگ رفت، نوزیبله سه نخ از موهای سرش را کند. او یک نخ را زیر تخت، یکی را پشت در، و یکی را روی دیوار حویلی گذاشت. سپس با سرعت هرچه تمامتر به سمت خانه دوید.
څنګه چې سپی ووت، نوزیبېلې د خپل سر څخه درې ویښتان را واخېستل. هغې یو ویښته د کټ لاندې کېښود، یو یې د دروازې تر شا کېښود او يو یې په جونګړه کې کېښوده او په ډېرې چټکۍ سره خپل کورته په منډ ولاړه.
وقتی که سگ برگشت، دنبال نوزیبله گشت. داد زد، “نوزیبله تو کجایی؟” اولین تار مو گفت، “من اینجا هستم، زیر تخت.” تار موی دوم گفت، “من اینجا هستم، پشت در” تار موی سوم گفت، “من اینجا هستم، روی حصار.”
وقتی که سگ برگشت، دنبال نوزیبله گشت. داد زد، “نوزیبله تو کجایی؟” اولین تار مو گفت، “من اینجا هستم، زیر تخت.” تار موی دوم گفت، “من اینجا هستم، پشت در” تار موی سوم گفت، “من اینجا هستم، روی حصار.”
آنگاه سگ فهمید که نوزیبله او را فریب داده است. پس او همهی راههای روستا را دوید و دوید. ولی، برادران نوزیبله با چوبهای بزرگ آن جا ایستاده بودند. سگ برگشت وفرار کرد واز آن موقع به بعد ناپدید شد.
آنگاه سگ فهمید که نوزیبله او را فریب داده است. پس او همهی راههای روستا را دوید و دوید. ولی، برادران نوزیبله با چوبهای بزرگ آن جا ایستاده بودند. سگ برگشت وفرار کرد واز آن موقع به بعد ناپدید شد.
وروسته سپی پوه شو چې نوزیبېلې له هغه سره دوکه کړې ده. نو تر کلي پورې په منډه منډه راغی. خو د نوزیبېلې ورور له غټ لرګي سره په تمه ولاړ و، سپي چې د نوزیبېلې ورور وليد، بېرته وګرځيد او لرې ولاړ. نور تر اوسه لا لیدل شوی نه دی.
نویسنده: Tessa Welch
نقاش: Wiehan de Jager
مترجم: Abdul Rahim Ahmad Parwani (Darakht-e Danesh Library)