تام، فروشنده ی موز

تام یک صندوق موزهای رسیده با خود حمل می‌کرد.

1

تام به فروشگاه رفت که موزها را بفروشد

2

مردم در فروشگاه در حال خریدن میوه بودند.

3

ولی هیچکس از موزهای تام نمی‌خرید. آنها ترجیح می‌دادند که از زن ها میوه بخرند.

4

مردم می‌گفتند در جامعه ی ما، فقط زنها میوه می‌فروشند. مردم می‌پرسیدند، "او چگونه مردی است؟"

5

ولی تام تسلیم نشد. او صدا زد، "موزهای مرا بخرید! موزهای رسیده ی شیرین من را بخرید!"

6

زنی یک دسته از موزها را از صندوق برداشت. او با دقت به موزها نگاه کرد.

7

آن زن موزها را خرید.

8

مردم بیشتری به سمت غرفه آمدند. آنها موزهای تام را خریدند و آنها راخوردند.

9

خیلی زود، صندوق خالی شد. تام پول هایی که به دست آورده بود را شمرد.

10

سپس تام صابون، شکر و نان خرید. او آنها را در صندوقش گذاشت.

11

تام صندوق را روی سرش قرار داد وبه خانه رفت.

12

تام، فروشنده ی موز

Text: Humphreys Odunga
Illustrations: Zablon Alex Nguku
Translation: Marzieh Mohammadian Haghighi
Language: Persian

This story is brought to you by the Global African Storybook Project, an effort to translate the stories of the African Storybook Project into all the languages of the world.

You can view the original story on the ASP website here

Global ASP logo

Creative Commons License
This work is licensed under a Creative Commons Attribution 3.0 Unported License.